اعتراض نکن

بعضی وقتها باید با خودت رو راست باشی. وقتی چیزی برای گفتن نداری ساکت باشی. یا ساکت باشی وقتی چیزی برای گفتن داری ولی گوشی برای شنفتن نداری...

 

این حس اعتراض کردن، شعار دادن، بوق زدن و زیر لب فحش دادن بدجوری توی تار و پودم رفته. اما چاره ای نیست. دیگه وقتش رسیده که تار و پودم رو بالکل عوض کنم.

 

از وقتی بچه بودیم جلو چشم امون حق مون رو خوردن. توی نانوایی، صف نفت، توی مدرسه و... بعدش هم چپ و راست شنیدیم که حق را بگو گرچه هلاک شوی... و هزار جور داستان راجع به کسایی که برای گرفتن حق اشون رشادت ها کردن.

خلاصه توی مخ فر رفته که برای گرفتن حق ات باید اعتراض کنی. اما کم کم قسمت اولش فراموش شده و فقط جمله ی " باید اعتراض کنی " باقی مونده. حالا این اعتراض به گرفتن حق ات منتهی بشه یا نشه فرقی نمی کنه.

 

اون روز راننده اتوبوس بین ایستگاه ها نگه می داشت و خلاصه همه ی مسافرها رو دق داد تا رسید به پارک وی. یکی از وسط جمعیت یک اعتراض مشقی کرد : " آقا کرایه رو کردین 200 باز هم سیر نمی شین؟ چقدر نگه می داری... همه رو می خوای تو سوار کنی؟ برو دیگه "

راننده هم از موضع قدرت یک جواب مشقی داد: " خفه شو "

بعد یکم غرغر با صدای آرومتر و دنباله ی برنامه ...

 

و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.

مثل همیشه.

دلم واسه اون اعتراض و اون فحشی که اون معترض خورد سوخت. به چه هدفی؟ واقعا اون خفه شو رو خورد که هیچ اتفاقی نیفته؟ نمی گم می رفت یقه ی راننده رو می گرفت و بد و بیراه می گفت ( که البته چون قد و هیکل آنچنانی نداشت این کار رو نکرد) می گم حداقل قبل از اینکه دهنش رو باز کنه به سقف اتوبوس و اعتراض کنه به نتیجه اش فکر می کرد.

حیف بود به خدا.

 

فرض کن توی جنگل یک شیر بهت حمله کنه. اخم کنی بهش بگی: آقای شیر محترم! چقدر می خوای حمله کنی؟ بسه دیگه!

خوب حالا بزن به چاک. بعدا سر فرصت بشین فکر کن ببین چجوری میشه یک راهی پیدا کنی که شیر بهت حمله نکنه.

 

شک ندارم که اون یارو بعد از اینکه پیاده میشه با خودش راجع به اینکه چه جواب هایی میتونسته به راننده بده و حالش رو بگیره خیلی کلنجار رفته. اما یک لحظه هم به این فکر نکرده که به کجا و به کی میشه معترض شد که راننده های اتوبوس حق مسافرها رو نخورن. یا اینکه اصلا حقی داره خورده میشه؟ یا اصلا راننده واقعا آدم بدی هست یا اون هم عضوی از این جامعه است که یک جای دیگه حق اش داره خورده میشه.

کاری ندارم که کدوم از این ها درسته، مهم اینه که اگه یک لحظه به این موضوع فکر کنیم، اصلا لب به هیچ اعتراضی باز نمی کنیم.

 

فرهنگ اعتراض، واقعا فرهنگ مسخره ای هست. وقتی اعتراض بین توده های هم سطح جامعه هم میشه دیگه مسخره تر هم میشه. من به راننده تاکسی، راننده تاکسی به یک راننده دیگه، اون به کارگر پمپ بنزین، اون به کارمند بانک، کارمند به میوه فروش، میوه فروش به راننده تاکسی و این لوپ مسخره همچنان ادامه پیدا می کنه و ملغمه ای میشه که توش همه در حال داد و بیداد کردن سر همدیگه هستن. از بالا به شهر نگاه کن..

 

یادمه خانم برویر (استاد آلمانی ) می گفت: توی آلمان اعتراض و راه پیمایی جزو تفریح های آخر هفته مردم شده. مثلا ممکنه دوستانت باهات قرار بگذارن که آخر هفته با هم برین سینما، تئاتر، پارک، دیسکو یا برین راه پیمایی علیه سیاست های اقتصادی دولت!

 

توی کلاس هم یادمه هیچ کس جز من و همکلاسی ترکیه ای، به هیچ چی اعتراض نمی کردن. همیشه اولین معترض اون بود. چون اون هم کردی از ترکیه بود که نسل به نسل از بچگی جلوی چشمشون حق کردها رو توی ترکیه پایمال کردن و اون ها هم رشادت ها کردن و اعتراض و بکش بکش، که چی؟ که الان همچنان حق شون داره پایمال می شه!

 

پس نتیجه گرفتم که اعتراض کردن کار جهان سومی ها و کشورهای خاورمیانه است.

 

الان هم هنوز می بینید که همه جای دنیا چه وضع زندگی شون خوب باشه چه بد ساکت و آروم نشستن و فقط و فقط کشورهای خاورمیانه شب و روز توی خیابون ها دارن شعار می دن و اعتراض می کنن!

 

همون داستان جنگل و آقا شیره بسه دیگه حمله نکن!

 

خداییش بسه دیگه! چقدر غرغر و اعتراض؟ به کی به چی؟ به چه هدفی؟ آخه به کارد میوه خوری که نمی شه به جنگ اژدهای هفت سر رفت.

همون خدایی که زبون به این درازی داده، مخ به اون گندگی هم داده. یک دهم زبون هم کارش بندازی یک راه حلی پیدا می شه.

اعصاب خودت و هموطنت رو توی اتوبوس و تاکسی خورد می کنی که چی؟ به چی میرسی؟ نمیشه هم بهت گفت آقا جان ساکت. برمی گردی می گی خاک تو سرت کنن که رئیس جمهورت فلانه و لیاقت ات همین مملکت هست و از این جور شلوغ بازی ها.

 

فکر می کنی اعصاب خودت برای چی خورده؟ از اعتراض و دعوایی که یکی دو ساعت پیش توی بانک دیدی یا توی میوه فروشی یا تو قصابی...

 

آخه توی دعوا که مخ آدم کار نمی کنه. هر روز بیای توی خیابون داد و بیداد کنی، کی می تونی بشینی به راه حل های موثر فکر کنی؟

اون مردم مصر که الان شش ماه هست که توی میدان التحریر می شینن و اعتراض می کنن که فرصت فکر کردن به خودشون نمیدن.

 

انقلاب کبیر فرانسه که مبدا دموکراسی اروپا شناخته می شه 250 سال پیش وقتی نه اینترنتی بود و نه دستگاه چاپ درست و حسابی با اون وضعیت اتفاق افتاد. مردم خاورمیانه باز با همون روش می خوان به حق و حقوقشون برسن. با تیرو کمان به جنگ تانک رفتن!

 

طوفان هم وقتی می خواد بوزه، یک ساعت قبلش آروم میگیره. (آرامش قبل از طوفان). فقط توی آرامش می شه درست فکر کرد.

 

به راحتی می تونی پیش بینی کنی که با فحش دادن به مملکت، عابر بانک خراب درست نمیشه. پس بجای اینکه اجازه می دی این اعصاب خوردی تمرکزت رو بهم بزنه و توی این هوای گرم دمای بدنت رو بالاتر ببره به یک آوازی فکر کن که می تونی تا عابر بانک بعدی زیر لب برای خودت بخونی ... همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم...

 

اگه همه ی 10 دقیقه هایی رو که هر روز به راننده اتوبوس اعتراض می کنیم توی یک ماه با هم جمع بزنیم میشه 300 دقیقه یعنی 5 ساعت. حالا اگه فقط روزی 1 نفر این اعتراض رو انجام بدن میشه 30 نفر. یعنی اگر 30 نفر 5 ساعت از وقتشون رو یک روز بگذارن و برن شهرداری به مسوول شرکت واحد بگن آقا جان ما خسته شدیم از این وضع، اتوبوس های فلان و فلان و فلان همه ی ایستگاه ها می ایستن و حرص ما رو در میارن یه کاری بکن. شک نکنید که اتفاقی بهتر از خفه شو میافته!

 

حالا باید انتخاب کنید: یا بگیم برو بابا کی حال داره بره اونجا... اصلا کجا هست؟ کی حرف ما رو گوش میده... یا اینکه اعتراض کنید و هر روز هم خفه شو بشنویم.

 

حتی یک تلفن اعتراض و شکایت بعضی جاها که ما کفری میشیم هست. اما از اونجا که بصورت دیفالت از این و اون شنیدیم که این تلفن ها معمولا سر کاری هستن، یک بار هم به خودمون زحمت نمی دیم که شماره ش رو بگیریم و به گفته های این و اون اکتفا می کنیم و خودمون دهن رو تا بنا گوش باز می کنیم و اعتراض... به کارمند بدبخت پشت باجه و به راننده و به میوه فروش و ...

 

اما شاید یکی بگه: خوب من اصلا اعتراض نمی کنم چون اون کارمند و راننده و ... هم خودشون هزار تا بدبختی دارن واسه همین کار نمی کنن و اصلا توی این مملکت کی کار می کنه، دلت خوشه ها...

ولی من می گم: اگه راه داره و راهش یک تلفن زدن یا یک sms زدن هست، حداقل یک بار امتحانش کن. شاید می ترسی کارمند یا راننده بیچاره از نون خوردن بیافته. اما نه بگذار اون هم اگر فکر می کنه که حق با اونه یک راهی پیدا کنه و مشکل رو برای خودش حل کنه...

 

اعتراض کردن بدون فکر کردن مثل این میمونه که یک بشقاب غذا جلومون باشه و داد بزنیم: پس کو نمکدون؟ این چه وضعیه؟ اینجا چرا یک نمکدون نیست؟ شا...دم تو این مملکت که توش یک نمکدون پیدا نمیشه ...

بعد یکی آروم بزنه رو شونه مون و توی گوشمون بگه نمکدون پشت پارچ آب هست بزن کنار می بینیش...



راستی تا یادم نرفته...


شا...یدم به این مملکت با این اینترنتش....

نظرات 1 + ارسال نظر
ندا سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد