تعارف بجای قانون


چند روز پیش سوار تاکسی شدم. قبل از سوار شدن خم شدم و از پنجره شاگرد، مسیر رو به راننده گفتم و کرایه رو پرسیدم. راننده با لبخند گفت: هرچقدر دوست داری بده.

سوار شدم و به شوخی گفتم: راستش رو بخوای من دوست دارم هیچی ندم.

دیگه چیزی نگفتیم تا رسیدیم. پرسیدم چقدرشد؟  که دوباره تعارف کرد و گفت: هر چقدر دوست داری بده.

دیگه داشت می رفت رو اعصابم. دو هزارتومن بهش دادم و خواستم پیاده بشم که دیدم داره دو هزار تومنی رو به حقارت نگاه می کنه و اخماش رفته تو همدیگه. دیگه بیشتر نتونست جنتلمن باقی بمونه و گفت: کرایه اش چهار تومن هست، اما شما هزار تومن دیگه بدی کافی هست.

گفتم: خوب عزیز، من که دو ساعت هست دارم کرایه می پرسم، شما همش تعارف تحویل می دی.

خلاصه هزار تومن دیگه بهش دادم.

داشتم فکر می کردم، چه فرهنگ احمقانه ای هست این تعارف کردن. در واقع هیچ نشانه ای از دست و دل بازی هم توش نیست. فقط برای جلب احترام از طرف مقابل هست. یعنی در واقع تله درست کردن برای دست و دل باز کردن طرف مقابل، البته اگر طرف هالو باشه. که اگر نباشه و دست طرف رو بخونه که اخم و تخم و دلخوری نتیجه اش می شه. این صنف تعارف کننده ها معمولا از یک ریالشون هم نمیگذرن و هدف اصلی شون باز کردن فضا برای سود بردن بیشتر هست. خلاصه به تجربه برام ثابت شده که این تعارف ها آخرش تو پاچه خودم می ره و معمولا سعی می کنم توی این بازی ها وارد نشم اما خوب معمولا نمیشه.

مثلا چند روز پیش رفتم رستوران. صورتحساب رو خواستم که گفت بگذارید باشه... خواهش می کنم... جدی می گم... مهمون ما باشید... قابلی نداشت.. چیزی نشد که...

دیگه می خواستم جیغ بزنم که بالاخره گفت 27 هزار و دویست تومن. سی هزار تومن دادم و در همین حین همکارش هم اومد و اون هم دوباره سه تا تعارف مشقی زد. باید دوهزار و هشتصد می داد که دو هزار تومن بهم پس داد. یکم پول رو نگاه کردم و بعدش هم خودش رو. که خیلی با کلاس گفت: بیست و هشت تومن کم کردم. گفتم: آهان چون زیاد تعارف کردین بیشتر کم کردین؟!

خلاصه 800 تومن ناقابل رو با لبخند کرد توی پاچمون.

واسه همین از اینجور تعارف ها متنفرم.

یادم میاد توی شانگهای که بودم، یک جیو که معادل یک دهم یوان ( 18 تومن)  می شد رو هم فروشنده ها تلاش می کردن و بهم بر می گردوندن. هیچ کس سر جنسی که میفروخت تعارف نمی کرد.

حالا دو تا دوست به هم تعارف کنن، یک جورایی توجیه داره ولی مغازه دار و مشتری، خیلی مسخره و بی معنی هست. فقط وقت آدم رو با گفتن جملات اضافی تلف می کنن و هی باید مفتی مفتی فک بزنی و بگی خواهش می کنم.

البته بی قانونی و هم به این تعارف ها دامن می زنه. آدم توی ایران یک مسیری رو یکسال هم بره و بیاد، باز نمی تونه با قطعیت بگه که کرایه تاکسی اش چند میشه.

خیر سرش تاکسی رانی روی شیشه جلوی تاکسی ها برچسب نرخ چسبونده، مثلا سر جهان کودک سوار می شی بری انتهای جردن، نگاه می کنی رو برچسب شیشه جلو می بینی نوشته: " راه آهن – جوادیه  کرایه هر نفر 5000 ریال! "

با ترس و لرز که راننده دستی رو نکشه و با قفل فرمون بیاد سراغت هزار تومن میدی و زیر چشمی نگاه می کنی ببینی چیزی می خواد برگردونه یا نه...

چون اگه کرایه از 600 تا 1000 باشه که بخیر میگذره. اگه بیشتر باشه که کارت تمومه. اگه کمتر باشه هم میگه آقا جون پول خورد بده این چیه می دی...

همین راننده تاکسی های مهربون هم وقتی کرایه رو می پرسی اول می گن قابل نداره...

خلاصه تعارف این مدلی دردسر های خودش رو داره که می شه با قاطعیت و بدون رودرواسی باهاش برخورد کرد و از مسخره شدن توسط فروشنده ها و راننده تاکسی ها خلاص شد.

 

اما بدبختی اصلی وقتی هست که تعارف توی جمع دوستانه باشه. مثل توی رستوران که یقه چاک می زنیم و با قمه تو صورتمون خط میندازیم که اگه دست تو جیبت کنی ناراحت می شم و قاطی می کنم و پاره ت می کنم و جان بچه ات و به ابوالفضل قسم و اله و بله...

اونوقت دیگه فرق می کنه. آدم دست و پاش از همه طرف بسته می شه.

آدم نمی دونه در مقابل این فرهنگ پیچیده باید چه عکس العملی از خودش نشون بده. اگر لحظه اول که رفیقت تعارف می کنه که بگذار من حساب کنم، برگردی بگی باشه شما حساب کن، قال قضیه کنده میشه. اما رفیقت توی دلش فکر می کنه که عجب آدم پررویی هستی. بعد نا خودآگاه می بینی کم کم روابط داره سرد می شه.

این مشکل رو هنوز که هنوزه نتونستم حل کنم.

وقتی کسی کرایه ات رو یا صورتحسابت رو برات پرداخت میکنه، حس خوبی هم به آدم دست نمیده. به نظر من که هیچ لطفی در حق من نمی کنه، جز اینکه هر چی خوردم توی گلوم گیر می کنه و کوفتم میشه.

تازه به نظرم با این حرکتش ناخواسته داره ازم می خواد که مدیونش بشم. یک جور خریدن دوستی با پول غذا و کرایه ماشین.

البته می شه این فرهنگ رو یک جوری اصلاح کرد. می شه قبل از اینکه همدیگر رو ببینیم، بهم پیشنهاد بدیم که به فلان مناسبت می خوام شما رو مهمون کنم. مثلا بگی امروز فلان اتفاق برام افتاده و دوست دارم که شام مهمونت کنم.

اونوقت به دوست خودمون هم اجازه می دیم که تصمیم بگیره، و با احترام بهش حق انتخاب می دیم. حالا یا می گه با کمال میل. یا اینکه می گه نمیام.

اصلا پرداخت صورت حساب بصورت غافلگیر کننده به نظر من خیلی رفتار بی ادبانه ای هست. انقدر این اتفاق توی فرهنگ ما رایج هست که با خیلی از دوستانم که معتاد این تعارف ها هستن، غذا از گلوم پایین نمیره. همش نگران آخر ماجرا و نون بیار کباب ببری هستم که موقع حساب کردن قراره بازی کنیم.

کاش یک بار برای همیشه، همه تصمیم بگیریم که یک سر و شکی به این تعارف های بی سر و ته بدیم. بیخودی بخاطر ده یا بیست هزار تومن خودمون و دوستانمون رو توی منگنه قرار ندیم.

آرامش صحبت کردن با یک دوست خیلی با ارزش تر از این هست که  با با طبل توخالی تعارف خط خطی ش کنیم.

 

تعارف های دیگه ای هم داریم که خرجی ندارن و فقط  وقت آدم رو تلف می کنن.

یکی از رایج ترین اونها تعارف دم در هست. بقول ژاپنی ها: ایرانی ها وقتی به در می رسن انگار که به دیوار رسیدن.

کلی چک و چونه و بعضی وقت ها دست همدیگر رو می گیرم و هل می دیم و خیلی وقت ها هم دیدم که به همدیگه صدمه هم میزنیم.

حالا اگر طرف سن و سالی داشته باشه که توجیه داره و خیلی آروم و با احترام عقب تر می ایستیم خودش هم باید رد بشه زودی بره. اما دوست ها و همکار های هم سن و سال دیگه دم در آخه چه تعارفی؟ اصلا که چی؟ خوب زودتر رد بشه چی می شه مگه؟

تازه قوانین مسخره هم می گذارن: قانون دست راست، قانون دست چپ ... شما هل نده، رد شو زودی برو، بگذار راه باز بشه بقیه مردم رد بشن.

 

یک بار توی سالن ترانزیت فرودگاه نشسته بودم و منتظر اعلام سوار شدن بودم. طبق معمول تا یکی با بی سیم میاد پشت گیت مردم به سمت گیت از هر طرفی حمله ور می شن. دعوا برای زود سوار شدن هم بخاطر پر شدن صندوق های بار مسافر داخل کابین هست. در واقع سر لحاف ملا...

توی سالن چهار تا ژاپنی نگون بخت هم بودن که وقتی دیدن همه بصورت نا منظم جلوی گیت جمع شدن با خودشون فکر کردن تو ایران کسی توی صف نمی ایسته و پریدن اون جلو پشت جمعیت.

بعد طبق معمول مردم کم کم لای همدیگه رفتن و صف از جلوی کانتر شروع کرد به سر و شکل گرفتن. بعد از چند دقیقه دیگه تقریبا صف منظم شد و این چهار تا ژاپنی بیرون صف اون جلو مونده بودن که برگشتن پشت سرشون رو نگاه کردن دیدن همه منظم و با کلاس توی صف هستن و این بی فرهنگ ها! اون جلو می خوان برن توی صف! نگاه های حق به جانب ایرانی جماعت هم که دیگه سنگ رو هم آب می کنه.

خلاصه بیچاره ها دست و پاشون رو گم کردن و برگشتن رو به جمعیت سه چهار بار تعظیم کردن و اظهار ندامت. بعدش هم با سرافکندگی رفتن ته صف ایستادن.

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
بابک دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ق.ظ

علی عزیز
متاسفانه این مسئله یا بهتر بگم معضل بزرگ بدجوری توی پوست و خون ما خاورمیانه ایها و بدتر از همه ایرانیها رفته. من شنیدم که مردم ترکیه هم تو این زمینه دست کمی از ما ندارن. و ایضا کمابیش در مورد باقی همسایه ها.
خود من خیلی شعار میدم که میخوام اینطوری نباشم، ولی در عمل می بینم در خیلی از موارد موفق نبودم
اگر عزمی پیش بیاد که بخواد این معضل رو ریشه کن کنه من فکر می کنم چندین نسل باید بگذره تا این مسئله جای خودش رو پیدا کنه
هر چند نشونه ای از این عزم در اکثریت مردم نمی بینم
به امید سربلندی
بابک م.

آره خوب من هم انتظار ندارم به این زودی مشکل حل بشه.

اما مورد اول که میره تو پاچه رو می شه جلوش رو گرفت.

غلام حسین حیدری دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ

به هر حال این فرهنگ ما ایرانی هاست
که به آن باید بی اخلاقی و ... را اضافه کنیم
روز به روز هم موارد بد داره به فرهنگ ما بیشتروارد می شه
آنقدر موارد درهم برهم وکلاف درهم پیچیده است که نمی دانم چی باید بگم و از کجا باید شروع کنم.
اون چیزی که واقعیت داره این فرهنگ است یک شبه نیامده و سالهاااااااااااااا باید طی بشه تا تغییراتی رخ بدهد
البته بعضی از موارد هم همه فرهنگ ها دارند به یک سو حرکت می کنند
چند وقت پیش همینجوری فیلم های قدیمی و جدید خارجی را مقایسه می کردم.
باخودم گفتم پس ظاهرا کسانی هستند که برای اونها هم تهاجم فرهنگی به حساب بیایند چون حداقل پوشش اونها هم (حداقل در فیلم ها ) داره به سمت عریانی پیش می ره.

شخصا اعتقاد دارم بهتره از یک مریضی بی علاج در یک منطقه دور افتاده اما با مردمی .... بمیرم تا اینکه شاهد بی اخلاقی در جامعه باشم.

جامعه از من و شما تشکیل میشه و فرهنگش فرهنگ من و شما.

شاید استکانی آب بر آتش ریختن به ظاهر مسخره باشه اما وقتی راهی جز این نباشه از بی کار نشستن و غرق این آتش شدن بهتره.

ندا چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://nedasky.persianblog.ir

حرفات جالب بود واسه من!اینکه بدون ترس و تعارف نوشتی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد